به دفتر خاطرات مجازی من خوش آمدید

یک شنبه 1 مهر 1397 ساعت: 10:36
نویسنده : معین کریمی

معرفی کتاب شام مهتاب اثر هما پور اصفهانی

سلام خدمت تمامی بازدیدکنندگان محترم بخش جدیدی با نام معرفی کتاب راه اندازی شده که رمان یا هر کتاب با هر موضوعی را معرفی شما خواهم کرد اگر کتابی خواندید دوست داشتید با ما اشتراک بگذارید مشخصات کتاب را اعلام کنید حتما پست خواهد شد. با تشکر

کتاب شام مهتاب یک رمان عاشقانه می باشد که داستان زیبایی دارد این کتاب را به شما دوستان پیشنهاد میکنم. خلاصه ای از این رمان را در پایین بخوانید...

سالها پیش … وقتی هنوز چشم به دنیا باز نکرده بودم حوادثی رخ داد که تاثیرش را مستقیم روی زندگی من و تو گذاشت … شاید هیچ کس تصورش را هم نمی کرد یک عشق اتشین در گذشته باعث یک عشق اتشین دیگر در آینده شود … اما به خاطر زهری که گذشتگان از عشق چشیدند عشق ما نیز باید طعم زهر به خودش بگیرد … باید تقاص پس بدهیم … هم من هم تو …

نویسنده: هما پوراصفهانی       ناشر: شقایق         سال چاپ: 1395



:: موضوعات مرتبط: داستان و کتاب معرفی کتاب
:: برچسب‌ها: رمان عاشقانه داستان داستان بلند هما پوراصفهانی ناشر شقایق نشر سال چاپ 1395 شام مهتاب کتاب رمان معرفی کتاب کتاب داستان


یک شنبه 1 مهر 1397 ساعت: 10:22
نویسنده : معین کریمی

داستان کوتاه دیکتاتور

دیکتاتور از بین بیش از صد متقاضی، یک نفر کفش پاک کن  انتخاب می کند و به او دستور می دهد که جز تمیز کردن کفش‌های او دست به هیچ کار دیگری نزند. این کار به مرد ساده و دهاتی خیلی می‌سازد، به سرعت وزن اضافه می‌کند و  در طی سالیان، تفاوت او  با اربابش -  او فقط از دیکتاتور فرمان می‌برد-  کم و کمتر می‌شود، چنان که دیگر از لحاظ ظاهر تقریباً با هم مو نمی زنند. شاید به دلیل آن که کفش پاک کن همان غذایی را می‌خورد که دیکتاتور. چیزی نمی گذرد که کفش پاک کن دقیقاً همان دماغ چاقی را دارد که دیکتاتور و بعد از آن که موی سرش می ریزد، همان جمجمه ای  را دارد که دیکتاتور. از صورتش دهانی گوشتالو و برجسته بیرون زده است و وقتی  پوزخند می زند، دندان‌ به نمایش می گذارد. همه، حتی وزرا و معتمدینِ دیکتاتوراز کفش پاک کن می ترسند. شب‌ها در حالیکه چکمه به پا دارد، پاها را ضربدری روی هم می اندازد و ساز می نوازد. برای خانواده اش نامه‌های طولانی می نویسد و به این ترتیب آوازه اش در تمام کشور پخش می شود.

بقیه در ادامه مطلب...

 



:: موضوعات مرتبط: داستان و کتاب داستان کوتاه
:: برچسب‌ها: داستان داستان کوتاه دیکتاتور توماس برنهارد ترجمه کتایون سلطانی story short story thomas bernhard


شنبه 31 شهريور 1397 ساعت: 16:51
نویسنده : معین کریمی

داستان کوتاه صحنه ای در برلین

دوازده اسیرِ ژولیده موی و ژنده پوش در خیابانی در حرکتند و سربازی از ارتش سرخ آن‌ها را به جلو می تازاند. اُسرا ظاهراً از بازداشتگاهی بسیار دور آمده اند و سرباز جوان باید ببردشان به یک جایی،  برای کار  یا آن طور که گفته می شود برای انجام عملیات. اسرا باید بروند به  یک جایی که نمی‌دانند کجاست. از آینده ی خود بی خبرند. به اشباح می مانند همه شان،  آن طور که قیافه های شان نشان می دهد.

یک هو چیزی حیرت انگیز اتفاق می افتد:  زنی به طور اتفاقی از خرابه‌ای ویران بیرون می آید،  جیغ می کشد، می دود وسط خیابان و یکی از اُسرا را بغل می زند. صف کوچک دوازده نفره به ناچار از حرکت می ایستد. طبیعی ست که این اتفاق از چشم سرباز روس هم پنهان نمی ماند. جلو می‌رود و از اسیری که زن گریان را محکم در آغوش کشیده است می پرسد: « زن ات؟»

بقیه در ادامه مطلب...



:: موضوعات مرتبط: داستان و کتاب داستان کوتاه
:: برچسب‌ها: داستان کوتاه داستان ماکس فریش کتاب نویسنده برلین کتایون سلطانی book max frisch story short story


صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

کد پربازدیدترین



اکانت ما در شبکه های اجتماعی :

اکانت ما در فیسبوک اکانت ما در اینستاگرام اکانت ما در Pinterest کانال ما در تلگرام